زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت شصت و ششم :
بازهم مانند همیشه دخترک سرگشتهتر از قبل ماند و با حالی پریشان از اتاق شاهزاده خارج شد.
به محض خارج شدنش از اتاق، نگاه اترس از زمین کنده و به چهرهی متفکر هرماس دوخته شد.
با لحن سوالی گفت:
- چرا بهش نگفتی؟ مگه دنبال همین نبودید؟!
هرماس سر بالا گرفت و گفت:
- شاید این خواب به اندازهای کافی نباشه که گذشتش رو به یاد بیاره اترس... .
مکث کرد و در حالی که دستانش را در هم قف
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۶۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ستاره لطفی | نویسنده رمان
صد در صد:)
۲ ماه پیشAa
20پس دشمن اصلی مادر هرماس هست.ممنون زیبا بود🌹
۲ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
خود خودشه
۲ ماه پیشزری
10میدونی خب من فکر میکردم ک سورا الهه ی خورشیده،ولی این پارت گفته شد ک الهه ی خورشید یکی دیگس،پس سورا چه قدرت خاصی داره🤔🤔
۲ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
الهه خورشید هرکس که هست نسبت***با سورا دار
۲ ماه پیشفاطمه
00جالب شد چرا دستیاری ملکه باید گفته شاهزاده رو به ملکه بگه نکن کار همیشگش بود جالب تر اینجاست که با الهه خورشید دشمنی دار ولی چرا هرماس اینطوری نیست یعنی چه اتفاقی میتونه رخ بده در پارات بعد 🤔
۲ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
همه چیز زیر سر همین ملکه و ساندراست. اونا همه چی رو بهم ریختن و سورا رو از مقامش دور کردن
۲ ماه پیش
کُلثوم
20بننظرم الهه خورشید هم مهربونه و هم قدرتش بیشتره