پارت سی :

فرزین هوف کنان آرنجش را روی شیشه پایین رفته‌ی در گذاشت و تا خواست دوباره چیزی بگوید محمد منصور با آن کلام خوش اهنگش برعکس چند لحظه‌ی پیش گفت:

_پیش میاد... بهتر شد تا بیشتر احتیاط کنید.
فرزین در خیابان اصلی افتاد و پشت چراغ قرمز که توقف کرد دوباره گفت:
_حاشیه ها همیشه از این کافه های دور دانشگاه شروع میشه.

و باز لبم را بهم فشردم و سعی کردم به بیرون نگاه کنم. فرزین ادا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه

    00

    این عادل پرویز چه سیریش بود ساره نفهمید بود حالا رو واقعی شو نشون داد پسر نچسب وقتی ساره میگه نه یعنی نه 😤😤

    ۳ هفته پیش
  • ستاره

    00

    عاقامن عاشق ساره شدم خواهشابذاریدبمونه واسه خودم 😍😍😍

    ۱ ماه پیش
  • Z

    00

    عالی خیلی زیبا مخصوصاً تیکه های ساره،

    ۱ ماه پیش
  • سهیل

    ۲۸ ساله 00

    این ساره خانوم هم بد شیطونیه ها 😁 پارتها دارن هی جذابتر میشن دمتون گرم.. لحظه شماری میکنم رمان برگرده به زمان حال و بفهمیم اون گردهمایی دلیلش چی بود

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.