رسپینا به قلم زهرا خزائی
پارت سیزده :
اخمام رو توهم کردم و گفتم:
_آره منم نشستم و نگاهی کردم. حدت رو بدون عمه خانوم، حواست باشه پات رو توی عمارت کی گذاشتی، اینجا عمارت قره داغلی ها هست.
اومدی باید اصالت و فرهنگت رو حفظ کنی.
با اخم وحشناک گفت:
_دختره ی عوضی امشب که کلفت خونه ی بی اوغلوها شدی حالت رو میپرسم. هم گناه کارید و دختر یه قاتل هم زبونتم درازه.
روبه نوچه هاش گفت:
_برای چی ایستادی
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.