رسپینا به قلم زهرا خزائی
پارت دوازده :
با یاد آوری چیزی رو به بابا و مامان گفتم
_راستی، آدمای یاشار امروز عصر یا فردا صبح میان اینجا تا من رو ببرن.
نباید اجازه بدید من رو ببرن. تایماز قراره کاراش رو بکنه یکی پیشنهاد ازدواج ما رو بده، اینجوری به عنوان خونبس میرم تو اون خونه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هلیا
00عالی