پارت یازده :

از حرفش عصبانی شدم ولی با لبخند حرص دراری گفتم:


_همه ی اینا بودن بهتر از قاماز بودن.


و ابرویی بالا انداختم لبخندی بهش زدم. یاسر از خنده قرمز شده بود و به زور خودت رو کنترل میکرد که با اخم تایماز مواجه شد.


...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.