رسپینا به قلم زهرا خزائی
پارت یازده :
از حرفش عصبانی شدم ولی با لبخند حرص دراری گفتم:
_همه ی اینا بودن بهتر از قاماز بودن.
و ابرویی بالا انداختم لبخندی بهش زدم. یاسر از خنده قرمز شده بود و به زور خودت رو کنترل میکرد که با اخم تایماز مواجه شد.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
دلی
00عالی و هیجانی