پارت چهارم :

به هر نحوی شد مامان رو آروم کردم و با زهرا خانوم داخل عمارت بردیمش.


روی مبل نشوندمش و لیوان آبی دستش دادم.


کلافه و غمگین نگاهش کردم، چقدر برای اومدنم ذوق داشتم، چقدر خوشحال بودم که قراره سوپرایزشون کنم. ولی خودم بیشتر از ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.