رسپینا به قلم زهرا خزائی
پارت پنجم :
(تایماز)
از تاکسی پیاده شدم و با برداشتن چمدونم جلوی در ایستادم.
نگهبان با دیدنم فوری در رو باز کرد و به استقبالم اومد.
چمدونم رو ازم گرفت و پشت سرم به راه افتاد. با باز شدن در عمارت و بی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
دانیال رستمی
00خوب