پارت سوم :

مارال، مادر رسپینا

پیراهن دختر عزیزم رو بوئیدم و به آغوشم کشیدم.

این کار سه سال من بود. هرروز میومد اینجا و پیراهنش رو می‌بوئیدم و می‌بوسیدم و بعد گردی گیری اتاقش روزم رو شروع میکردم.

هیچ خدمتکاری اجازه ی ورود به این اتاق رو نداش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.