طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت شصت و پنجم
زمان ارسال : ۱۲۵۸ روز پیش
پژوی نقرهای رنگ نوید مقابل محضر متوقف شد و نسیم نگاهی به تابلوی محضر انداخت؛ رو به نوید گفت:« ممنون داداشی، به زحمت افتادی»
- قربونت، کاری نکردم. برو بسلامت، مواظب خودتم باش.
در را باز کرد و خواست پیاده شود که نوید پرسید:« برگشتنی سپهر میاد دنبالت؟!»
- نه داداش، خودم م
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
یاس
61هر کاری کنم نمیشه ک دلم برای پریدخت بسوزه خیلی خودخواهو عوضی بودنسیم دوست صمیمیش بود اونو محرم خودش میدونست بعد پریدخت اینجوری بدبختش کرد اخرم خودش ب عشقش رسیدینی زندگی و عشق نسیم رو به یه موبای فروخت