پارت شصت و پنجم

زمان ارسال : ۱۲۵۸ روز پیش

پژوی نقره‌ای رنگ نوید مقابل محضر متوقف شد و نسیم نگاهی به تابلوی محضر انداخت؛ رو به نوید گفت:« ممنون داداشی، به زحمت افتادی»
- قربونت، کاری نکردم. برو بسلامت، مواظب خودتم باش.
در را باز کرد و خواست پیاده شود که نوید پرسید:« برگشتنی سپهر میاد دنبالت؟!»
- نه داداش، خودم م
1393
277,798 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یاس

    61

    هر کاری کنم نمیشه ک دلم برای پریدخت بسوزه خیلی خودخواهو عوضی بودنسیم دوست صمیمیش بود اونو محرم خودش میدونست بعد پریدخت اینجوری بدبختش کرد اخرم خودش ب عشقش رسیدینی زندگی و عشق نسیم رو به یه موبای فروخت

    ۳ سال پیش
  • نرگس

    44

    عالی بود فقط کاشکی نسیم محسن رو فراموش نکنه🙁کاش محسن برگرده

    ۳ سال پیش
  • مبی جون ❤️

    ۰۰ ساله 80

    خوب🙃 ممنون از رمان زیباتون❤️🌹

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید