رسپینا به قلم زهرا خزائی
پارت دوم :
نفس عمیقی کشیدم تا خودم رو به نهایت بیخیالی برسونم.
جفت دیگر ایرپاد رو داخل گوشم گذاشتم و به صندلی تیکه دادم و چشمام رو بستم.
الان یکی از نادر ترین و عجیب ترین صحنه هایی بود که تو عمرم میتونستم ببینم. من، رسپینا، تنها دختر آراز خان بزرگ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
M
00.