رسپینا به قلم زهرا خزائی
پارت یکم :
با عجله چمدانم را داخل ماشین گذاشتم و سوار شدم و به کایا گفتم عجله کنه.
کایا راننده و محافظم بود، قرار بود اون توی استانبول بمونه و من تنهایی برم، چون یه سفر موقتی بود.
قبل از اینکه بطور رسمی کارم رو شروع کنم، میخواهم پدر و مادرم رو بب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
M
00.