پارت چهل و یکم :

با اشک جلو تر رفتم
سوفیا چشمان زیبایش را بسته بود و میلرزید
ارباب خودش حال نداشت
همه میدانستند جانش به سوفیا وصل است
حال نیمی از جانش در بغلش خون بالا می اورد
با دیدن شیشه ی شیر که باز مایع سبز رنگ دارد برداشتمش
کمی در دهانم ریختم
همان بود
همان مزه ی مانند زهرمارش
دیگر نعنا نبود
دوباره به بچه از ان داده بود ، میخواستم خودم خفه اش کنم
با دیدن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سحر

    ۳۴ ساله 00

    باید بنویسید زمان مطالعه کمتر از ۱۰ ثانیه بعد واسه این باید اینهمه ساعت صبر کرد ،خدایی رمان به این قشنگی حیف نیست اینجوری پارت گذاری میشه؟

    ۲ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی زهرا جون ❤️💋

    ۲ ماه پیش
  • ایمان

    00

    عالییی بود ممنون

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.