ماه خاکستری به قلم زهرا خزائی
پارت چهل و دوم :
بهش محل ندادم.
خواستم به طبقه ی پایین برم که صدام زد.
_الین!
_بله؟
_از دست من ناراحتی؟
پوزخند زدم.
_نه...اصلا.
جلو اومد و مقابلم قرار گرفت.
_من فقط صلاح و خوشبختی تو رو می خوام.
_باشه...حالا از سر راهم برو کنار...کلی کار دارم که باید انجام بدم.
_تا نخندی نمیرم کنار.
_مسخره بازی در نیار الیاس.
_دوست ندارم خواهر کوچولو از دستم ناراحت باشه...اصلا اگه ح
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.