پارت بیست و ششم :

از دم در کنار کشیدم و گوشیم را دوباره نگاه کردم. چند برگه هم با گوشیم بود. انقدر حواسم از دیدن هر دو و همزمان پرت بود که متوجه نشده بودم..

_ داشتن دوش می گرفتن..بفرمایید تو...

با دست لنگه‌ی در را نگه داشته بود و اشاره کرد منتظر می ماند. اما من که تازه حواسم برگشته بود زنگ در را زدم تا خبر بدهم..ولی از بخت خوبم مامان بدون توجه به اوضاع گفت:

_بیا تو ساره.. بسه..

لبم ر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه

    00

    بینظیر بود 🧸

    ۱ ماه پیش
  • سهیل

    ۲۸ ساله 00

    عالی و پر محتوا 👏👏👏👏

    ۲ ماه پیش
  • عالی

    00

    عالی

    ۲ ماه پیش
  • عالی

    00

    عالی

    ۲ ماه پیش
  • ستاره

    10

    آقامن شخصا عاشق چلمن بازی وزرنگی ساره م بقیه که جای خوددارند...ممنون نویسنده گل 💐

    ۲ ماه پیش
  • Aa

    00

    👏👏🙏🌹

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.