پارت بیست و پنجم :


مامان همچنان داشت دنبال گوشی می چرخید. به نظرم که بهتر بود. هم پاهایش باز می‌شد هم روی لاغر شدن تاثیر داشت..فرزین تماسش را با سرعت قطع کرد که در اتاق سوده بودند و داشتند چادر اهدایی معصوم خانم را بازرسی می‌کردند.


_ شما یه مهمون ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.