پارت بیست و هشتم :

_با بابا به مشکل خوردن...خیلی بعد هم به مشکل خوردن.
_این چه ربطی به من داره آخهههه؟
_اون پست فطرت دنبال یه راهی برای ضربه زدن به بابا...من و بابا هم می ترسیم اون راه تو باشی...برای همین باید خیلی مراقب باشیم.
کلافه سرمو میون دستام گرفتم.
تا بوده همیشه همین بوده.
من به خاطر کار و مشکلات بابا از آزادی که حقمه محروم میشدم.
_حالا نگران نباش الین...اگه تو عمارت بمونی جات امنه

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.