ماه خاکستری به قلم زهرا خزائی
پارت بیست و هشتم :
_با بابا به مشکل خوردن...خیلی بعد هم به مشکل خوردن.
_این چه ربطی به من داره آخهههه؟
_اون پست فطرت دنبال یه راهی برای ضربه زدن به بابا...من و بابا هم می ترسیم اون راه تو باشی...برای همین باید خیلی مراقب باشیم.
کلافه سرمو میون دستام گرفتم.
تا بوده همیشه همین بوده.
من به خاطر کار و مشکلات بابا از آزادی که حقمه محروم میشدم.
_حالا نگران نباش الین...اگه تو عمارت بمونی جات امنه
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.