ماه خاکستری به قلم زهرا خزائی
پارت بیست و ششم :
_حالت خوبه؟
_خوبم...خوبم.
_می تونی راه بری؟
صاف ایستادم.
_معلومه که آره.
_اگه سرت گیج میره....
میون کلامش پریدم:
_من حالم خوبه.
سپس قدم از قدم برداشتم.
هنوز دو قدم بیشتر جلو نرفته بودم که مجدد سرم گیج رفت.
باز آرکا خودشو بهم رسوند و مانع از سقوطم شد.
یه دستشو زیر دو رون پام و دستش دیگش رو پشت کمرم قرار داد و در یک حرکت، مثل یه پر از روی زمین بلند کرد.
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۶۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.