ماه خاکستری به قلم زهرا خزائی
پارت بیست و چهارم :
_بازم آره.
_دشمنای قدرتمند.
کلافه غریدم:
_به جای این همه مقدمه چینی حرفت رو بزن.
_همچین آدمایی به راحتی می تونن تو مهمونی نفوذ کنن و تو رو گروگان بگیرن یا حتی بکشن...برای همین من خیلی باید مواظب باشم.
پوفی کشیدم.
حق با اون بود.
ولی آخه من تا کی به خاطر بابا باید از آزادی محروم می شدم؟؟
هر چی دلم می خواست داشتم.
پول...بهترین امکانات...بهترین خونه...بهترین وسا
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۶۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.