پارت نود و دوم

زمان ارسال : ۱۷۲ روز پیش

ساعت از دوازده شب گذشته‌بود.بردیا از کلانتری به خانه‌شان برگشت.دختر‌ها را چند ساعت قبل به خانه‌شان برده‌بود و پس از انجام کارهایش در کلانتری؛ مجدد به خانه برگشت تا دلارا غریبی کند‌.نمی‌دانست اگر آن شب سرهنگ محمدی در کلانتری نمی‌ماند؛چطور قرار بود اخم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید