آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت نود و دوم
زمان ارسال : ۳۰۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
ساعت از دوازده شب گذشتهبود.بردیا از کلانتری به خانهشان برگشت.دخترها را چند ساعت قبل به خانهشان بردهبود و پس از انجام کارهایش در کلانتری؛ مجدد به خانه برگشت تا دلارا غریبی کند.نمیدانست اگر آن شب سرهنگ محمدی در کلانتری نمیماند؛چطور قرار بود اخم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آزاده دریکوندی
00واقعا کامنت گذاشتن هیچ وقتی از آدم رو نمی گیره. قطعا دوستان متوجه هستن که نظرشون چقدر انرژی بخش هست و از این به بعد دوستان خاموش هم فعال می شن😍