پارت نود و یکم

زمان ارسال : ۱۷۲ روز پیش

تقی به‌ در زد و قبل از آنکه منتظر جوابی بماند؛سرش را از در نیمه‌باز عبور داد.

_وقت داری؟

امیرسام سرش را بالا آورد و به دختر چشم دوخت.

_گلم؟بیا تو من همیشه برای تو وقت دارم!

دلارا از چهارچوب در رد شد.سمت تخت رفت و کنار امیر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید