پارت بیست و هفتم :

_این بچه ها کین؟
هوفی کشید
بخار از دهانش بیرون امد
میخواستم بدانم فرق من و ان ها چیست که ان ها سر سفره ی ارباب مینشینند و من جز درد و گرسنگی در این عمارت اربابی چیزی نمیبینم
_اینا بچه هایین که یاخونوادشون مردن یا نمیتونن به هردلیلی ازشون مراقبت کنن
هرسال چند تا از این بچه هارو میارن
بزرگشون میکنن، مکتب میفرستنشون، اگه دختر باشن شوهرشون میدن اگه هم پسر کار میده و ب

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۷۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ستی

    00

    عجب داستان عالیه دستت درد نکنه

    ۳ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی زهرا جون ❤️❤️

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.