قفس چکاوک به قلم زهرا خزائی
پارت بیست و ششم :
ارباب دست هایش را زیر چانه اش گذاشته بود و به خاتون خیره شده بود
لبخند نمیزد ولی جایش خیلی حس میشد
انگار خاتون را مادرش میدید چنین دخشان نگاهش میکرد
_سفرت چه کامله خاتون
خاتون خندید
ولی زود دستش را روی دهانش گذاشت و ارام ارام ادامه ی خنده اش را کرد
بعد جواب ارباب را در کمال احترام داد
_بعد چند روز اومدین تصدقتون
حتما خواب و خوراک نداشتین
هوم ارباب کشید
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۷۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.