پارت بیست و پنجم

زمان ارسال : ۵۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

دستانش ارام ارام روی گردنم تکان خورد
مالید و نوازش کرد
هرلحظه گرمای دستانش کمتر میشد و سرد میشد
نشانه ی ترسش بود مه حتی تب هم اثر نمیکرد چشمانم را بستم و او شانه هایم را با دستانش ارام کرد
دروغ چرا خستگی ام از بین رفته بود
شاید بخاطر همین بود که نمیخواستم امروز را اذیتش کنم
_بسه برو حوله و لباس بزار پشت در
خودتم میز صبحونرو اماده کن تا بیام
دست هایش از حر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی زهرا جون ❤️

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.