پارت بیست و ششم :

ارباب دست هایش را زیر چانه اش گذاشته بود و به خاتون خیره شده بود
لبخند نمیزد ولی جایش خیلی حس میشد
انگار خاتون را مادرش میدید چنین دخشان نگاهش میکرد
_سفرت چه کامله خاتون
خاتون خندید
ولی زود دستش را روی دهانش گذاشت و ارام ارام ادامه ی خنده اش را کرد
بعد جواب ارباب را در کمال احترام داد
_بعد چند روز اومدین تصدقتون
حتما خواب و خوراک نداشتین
هوم ارباب کشید

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۷۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.