پارت بیست و چهارم

زمان ارسال : ۵۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

همین را کم داشتم دیدن چهره ی بیش از حد شبیه ان مرد بی غیرت
هوفی کشیدم و سرم را به بالشت کوبیدم
خودم گفته بودم تا هرصبح بیاید که حرصم را روی او خالی کنم تا حرص سختی که داشتم را خالی کنم
_س... لام
میترسید!
حق داشت تا الان کم بلا سرش نیاورده بودم
پوزخندی زدم و سرم را تکان دادم
با همان لباس سخت خوابیده بودم کمر و گردنم خشک شده بود
لرزان جلو امد
ترس از چشمانش هو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود زهرا جون ❤️❤️

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.