پارت بیست :

یکی از قشنگ ترین رخت هامو تنم کردم،دامن گل گلی قرمز و جلیقه سفید،بدجور تو تنم خود نمای میکرد،
حالا که داشتم برای دیدن پدر و مادرم میرفتم باید خیلی خوب میرفتم،نباید حتی زره ای غم توی چشمام ببینن و غصشون بشه...
نگاهی به خودم از داخل آیینه انداختم و آروم دستم روروی شکمم که یه کوچولو برآمده شده بود کشیدم،
همیشه عادتم بود که چند دقیقه از وقتم رو با نطفه ی داخل شکمم بگذرونم براش حرف

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۷۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.