رعیت ارباب زاده به قلم زهرا خزائی
پارت بیست و یکم
زمان ارسال : ۱۵ ساعت پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
با برگشتن فخرالزمان به سمتم بزاق دهنم رو بریده پایین فرستادم،حتی ارباب هم بهم زل زده دونفرشون منتظر چیزی بودن که قرار بود از دهنم بیرون بیاد...
لب زدم:
_فخرالزمان ،حق باشماست،
درسته من از یه خانواده ی رعیتم و شاید شما منو لایق این قصر و زندگی نمیدونی،اما...
اما...
بین حرفم اومد:
_معلومه که تو لایق خاندان ما نیستی،زود باش بگو چی میخوای بگی؟
آروم و شمرده لب باز کرد
محمد
۳۵ ساله 00به نظر من خیلی پارت ها کوتاه هستند اگه یکم بیشتر بشن بهترره