تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت هفتاد و یکم
زمان ارسال : ۲۹۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
سحر خیلی خوش سلیقه بود. بیش از ده نوع طرح برای کیکها نشانم داده بود و هر کدام هم یکی از یکی قشنگتر بودند. فردا صبح، اول وقت قرار بود مواد اولیه برسد و او و امین شروع به کار کنند. من تاکید کردم فعلاً نباید خیلی مغازه را شلوغ کنند و به چند کیک اکتفا کنند؛ امّا آنها اصرار داشتند رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مریم دولتیاری | نویسنده رمان
متاسفانه خیلی نترسه دانیار😅
۱۰ ماه پیشسمیرا
00خداکنه سرشوبه باد نده پدرش نفهمه به یارشم برسه
۱۰ ماه پیشمریم دولتیاری | نویسنده رمان
سر خودشو یارش و پدرشرو به باد رفته بدونید😂😁
۱۰ ماه پیشسمیرا
00وای خدای من🥺🤣
۱۰ ماه پیشملیکا
00خب الان واقعا ژانر رمان کارآگاهی شدددد یاد آگاتا کریستی افتادم🫠😍
۱۰ ماه پیشمریم دولتیاری | نویسنده رمان
نویسنده مورد علاقمه😅😍
۱۰ ماه پیشاسرا
10عجب
۱۰ ماه پیش
سمیرا
00چرا انقد بی پرواس این پسر،خب دیونه کمندچی داره،چراانقدبی منطقی به فردات فکرنمیکنی،دوسش داشته باش ولی کارگاه نه