ماه خاکستری به قلم زهرا خزائی
پارت پانزده
زمان ارسال : ۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
انقدر درنگ کردم تا اینکه کلافه بازدمشو بیرون فرستاد و خودش اقدام کرد و دستم رو گرفت.
اولش یکم خجالت کشیدم.
لپام گل انداخت.
و تا حدودی بدنم لرزید.
ولی این واکنش ها، ماندگاری کمتر از چند ثانیه داشت و باز دوباره خودم شدم.
محکم و جدی شونه به شونش قدم برداشتم و به سمت ورودی رفتیم.
به ورودی که رسیدیم، مردی با موهای جو گندمی که حدس می زدم پدر داماد باشه، بهمون خوش آمد گفت.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.