پارت چهارده

زمان ارسال : ۳۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

چیزی نگفت و به سرعتش افزود.
یک ساعتی بین مون در سکوت گذشت تا اینکه به عمارت رسیدیم.
عمارت نسبتا بزرگ و با شکوهی بود.
با اینکه وضع مالی ستایش و شوهرش تعریف آن چنانی نداشت اما امشب حسابی سنگ تموم گذاشته بودن.
آرکا ماشین رو گوشه ای از باغ سر سبز و بزرگ عمارت پارک کرد و خواست پیاده بشه که گفتم:
_صبر کن.
سمتم برگشت و با اون چشمای دریای شبش بهم چشم دوخت.
_می خوام حرفامون ر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.