پارت چهارده

زمان ارسال : ۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

چیزی نگفت و به سرعتش افزود.
یک ساعتی بین مون در سکوت گذشت تا اینکه به عمارت رسیدیم.
عمارت نسبتا بزرگ و با شکوهی بود.
با اینکه وضع مالی ستایش و شوهرش تعریف آن چنانی نداشت اما امشب حسابی سنگ تموم گذاشته بودن.
آرکا ماشین رو گوشه ای از باغ سر سبز و بزرگ عمارت پارک کرد و خواست پیاده بشه که گفتم:
_صبر کن.
سمتم برگشت و با اون چشمای دریای شبش بهم چشم دوخت.
_می خوام حرفامون ر

107
13,222 تعداد بازدید
36 تعداد نظر
15 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید