ماه خاکستری به قلم زهرا خزائی
پارت ششم
زمان ارسال : ۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
پرسید:
_چیشده الین؟
الیاس جای من جواب داد:
_می خواد تنها بره عروسی.
بابا نگاهشو به من دوخت و با اخم پچ زدم:
_آره؟
لب گزیدم و گفتم:
_آخه...آخه دوستام از هویت واقعی من خبر ندارن...نمی خوام چهارتا غول بیابونی با خودم به عروسی ببرم و توجه جلب کنم.
_لازم نیست چهارتا غول با خودت ببری! الیاس یه محافظ پیدا کرده که مهارت های رزمی بالایی
زهرا
00خوبه