پارت پنجم

زمان ارسال : ۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

چشماش گرد شد و مات برده بهم زل زد.


قبل از اینکه دیر بشه و اتفاق بدی بیوفته، بابا گفت:


_ایشون دختر من الین راد هستن...نه خدمتکار.


پسره حسابی برگاش ریخته بود.


متعجب پچ زد:


_ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید