پارت سوم

زمان ارسال : ۷۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

_منم باید برم بیرون...یه جلسه ی مهم دارم! تو حتما به خاطر اختلاف ساعت و پرواز حسابی خسته ای...یکم استراحت کن...شب که بابا برگشت یه جشن توپ به مناسبت برگشتت می گیرم.

ناچارا موافقت کردم.

الیاس باهام خداحافظی کرد و از عمارت بیرون رفت.

هه!
چه استقبال ویژه و گرمی.

البته از خانواده ی من که تموم زندگی شون با خلاف گذشته، توقع دیگه ای هم نمیره.

* * * * * * * *

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سمانه

    00

    قشنگه

    ۱ هفته پیش
  • Ronia

    00

    عالییی

    ۱ هفته پیش
  • نگار

    00

    خیلی خوبه

    ۱ هفته پیش
  • نگار

    ۱۳ ساله 00

    خیلی خوبه و من واقعا از ته قلبم میگم عالیه

    ۱ هفته پیش
  • ا

    00

    خوب

    ۴ هفته پیش
  • منا

    00

    عالی

    ۴ هفته پیش
  • samira

    00

    واقعا رمان قشنگیه

    ۴ هفته پیش
  • دختر شیطان

    00

    قشنگه😊

    ۱ ماه پیش
  • محی

    00

    خوب بود

    ۱ ماه پیش
  • ۰۰۰۰0

    00

    ۰۰۰۰۰۰۰۰

    ۱ ماه پیش
  • خان

    00

    بنظرم رومانه جالبی

    ۱ ماه پیش
  • سحر

    00

    خوب بود

    ۱ ماه پیش
  • نرگس آلبوغبیش

    00

    ع

    ۲ ماه پیش
  • ک

    00

    عا

    ۲ ماه پیش
  • الهه

    00

    خوبه فعلا

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.