قفس چکاوک به قلم زهرا خزائی
پارت بیست و دوم :
با هر لباس دست هایم را با ها کردن گرم نگه میداشتم و دوباره ادامه میدادم
انقدر شستم تا هوا به تاریکی زد
دست هایم از سرما خشک شده بود
انگشت هایم حس نداشتند
ها کردم اخرین لباس را اب کشیدم
دندان هایم از سرما بهم میخورد، تنم از سرما خشک شده بود ولی باز شستم تا تمام شود
تا تمام شد
سبد را برداشتم ولی دیگر حسی در پاهایم نبود
برداشتم جلوی طناب ایستادم پهنشان کردم
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۸۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.