به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۳۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
هیچکس حرفی نزد، حدس میزدم درباره چه چیز میخواهد با من صحبت کند.
نفسم را کلافه بیرون دادم، همراه با او وارد یکی از اتاقها شدم.
به گمانم اتاق، اتاق خودش بود.
نگاهی به من انداخت، در سکوت تنها نگاهش کردم. وقتی دید حرفی بر زبان نمیآورم گفت: منتظرم...
شانه بالا انداختم و خواستم بگویم: خب منتظر بمون...
ولی برخلاف خواستهام، سرد گفتم: منتظر چی؟
کمی با عصا راه رفت و با
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
رمان خوان
00خالی بود مرسی
۴ هفته پیشلیلا
00مرسی پارت هدیه
۴ هفته پیشmona
20وااای دارم دیوونه میشم تازه خوشحال شده بودم ک بلاخره رمان از گُنگی در اومده حالا رفتیم ت یه گنگی ک معلوم نیست کی در بیاییم
۴ هفته پیشNarges.g
20عشق کردم با پارت هدیه، مرسی نویسنده چقدر جای زال خالیه.. و چقدر دوس دارم که برفین، صاحب رو واقعا بکشه
۴ هفته پیشزهرا
20باورم نمیشه.... اصلا باورم نمیشه..... اگه اینقدر بلا که نمیشه سره برفین بیاد.... ولی رمان خیلی خیلی قشنگیه
۴ هفته پیشم.ر
20ممنون بابت پارت هدیه 😊
۴ هفته پیشنمیدونم
50عالی مثل همیشه بابت پارت هدیه هم ممنون و اینکه کارهای ادم برفی کمی مشکوکه
۴ هفته پیشفیونا
20یووهووو... مثل پارت ندیده ها ذوق کردم! داشتم کامنت می دادم که یهو دیدم پارت هدیه اومده. عالی بود💙❄️ جای خرس قطبی بیشعورم خالیه🥺❤️
۴ هفته پیش
دنیا
۱۸ ساله 00حاجی من گیجم یا رمان پیچیده اس؟😂 ینی رئیس همون ادم برفیه؟ ادم برفی طرف برفینه یا چی ؟ بعد چرا همه تو کامنتا دارن میگن اگه جای برفین بودیم صاحبو میکشتیم؟