به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت چهل و یکم
زمان ارسال : ۴۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
دستش را پس زدم. دختر بچهای که درونم ذرهای محبت را گدایی میکرد، را خفه کردم. روبه آن دو رئیس دیگر گفتم: از افراد مرت اومده بودن، همه رو کشتن... خرس قطبی و معاون رئیس و هم همراه خودشون بردن.
ادوارد با اخم به سمتم آمد و خشمگین گفت: پس تو اینجا چه غلطی میکردی؟... چرا جلوشون و نگرفتی؟
سعی کردم با روشی که صاحب آموخته بود، خشم خود را کنترل کنم. ده شماره بعد از آن عصبانیت ناگهانی، سرد به
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
زهرا
۱۴ ساله 00مگه حرف من بچه نیستم کجاش بده که برفین پشیمون شد و ادوارد نیشخند زد؟
۱ ماه پیشملیکا کاظمی | نویسنده رمان
منظور این بوده که زمانی که برفین این حرف و میزنه، جملهش و با لحن لجباز و بچگونهای میگه و همین باعث میشه که بقیه کم سن بودنش و زیر سوال ببرن.
۱ ماه پیشسهیل
۲۷ ساله 10دمتون گرم خانم کاظمی عزیز که پشت سر هم پارت میذارید آدم قدردانی هستید موفق باشید همیشه..نظرات ما مبنی بر حسمون از رمان جذابتونه و کمترین کاریِ که در حق شماست..میدونم که میترکونید
۱ ماه پیشفاطمه
00پارات بینظیری بود قلمت همیشه بدرخش نویسنده عزیز 💐💐
۱ ماه پیشتمنا
00♥️♥️♥️
۱ ماه پیشنمیدونم
00😘😘
۱ ماه پیشSara
13پارت جالبی نبود و نمیدونم چرا اینا میگن وای چقدر هیجان انگیز 😐👇🏻
۱ ماه پیشفیونا
00یکی از همون صحنه های اکشنی بود که منتظرش بودم❤️ عاالییی👌🏻
۱ ماه پیشمونا
40اصلا پراممممم چقد هیجان انگیز بود عالییییی دمت گرم ملیکا
۱ ماه پیش
لیلی
00رمان بسیار خوب و هیجان انگیز هست