پارت هجده

زمان ارسال : ۷۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

ارباب امروز بد عصبانی شده بود،همش هم بخاطر ندونم کاری های خودم بود،
من دیگه باید هیچ کاری نمیکردم درست عین یه مترسک..
دستم رو آروم روی شکمم کشیدم،داخل شکمم بچه ای بود که خون یه خان توی رگاش جاری بود..آروم لب زدم:
_مامانی شاید اگه تو زودتر به دنیا بیای حال و روز مادرت بهتر بشه،کمتر مورد خشم خان قرار بگیره..
بغض سنگینی گلوم رو گرفته باید میرفتم پایین یکم پیاده روی میکردم،نزدی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.