پارت هفده :

چیزی که این روزا میدیدم رو باور نمیکردم،
رفتار ارباب از این رو به اون رو شده بود،کسی حتی جرعت نداشت از گل نازک‌تر بهم بگه،حتی اون فخزالزمان که همیشه قصد داشت اذیتم کنه،
گل نسا خانومم همیشه هوام رو داشت و نمیزاشت چیز سنگین بردارم،
اما امروز خیلی اتاق یه ریخته شده بود،
به گفته ی ارباب لباس های تر و تمیز تن کرده بودم و مثل زن ارباب شده بودم،
درحال جمع و جور کردن بودم که ت

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۳۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    00

    عالی بود مرسی زهرا جون ❤️❤️

    ۲ هفته پیش
  • مریم

    00

    خوب

    ۴ هفته پیش
  • .

    00

    خیلی خوبع ممنونم خانم نویسنده فقط اگ میشع پارت هارو بیشتر کنید و وقتشو هر روز بزارید

    ۵ ماه پیش
  • علیرضا

    00

    سلام چرا اینقدر پارت ها کمه😑😑

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.