پارت چهارده

زمان ارسال : ۱۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

تمامیه شکلات و شیرینی هارو توی سینی گزاشته بودم و همه چیز مرتب بود و آماده بود برای پذیرای از ارباب ،البته از زبون کوکب شنیده بودم که یه عده هم همراهش از شهر اومده بودن و انگار از خان زاده های شهر بود،نمیدونستم برای چی اومده بودن،و نمیخواستم بشینمم فکر کنم و همش صدای کوکب میومد که از من و زری میخواست شیرینی هارو ببریم داخل عمارت..
نفس عمیقی کشیدم و با سر پایین افتاده همراه زری به سمت

593
65,093 تعداد بازدید
297 تعداد نظر
21 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید