پارت پانزده

زمان ارسال : ۱۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

دستام میلرزید و ارباب دنبالم راه افتاده بود و تمام مهمون ها فقط به ما زل زده بودن..
نمیدونستم چی درانتظارمه و از جلوی دید همه کنار رفتیم ....
تو همین فکرا بودیم که به اتاق رسیدم و ارباب با حالی پریشون وارد شد:
_داری چه غلطی میکنی؟
این چه سر و وضعیه که برای خودت ساختی؟
چرا داری با آبروی چندین چند ساله ی من و پدرم بازی میکنی؟
اونم تو همچین روزی،جلوی اون آدم ها که دنبال یه

593
65,113 تعداد بازدید
297 تعداد نظر
21 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م.ر

    00

    ای بابا دعوا وکتک کاری🫥

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید