پارت پانزده :

بدنم قفل شده بود
درست مثل بچه ی خردسالی که قرار بود از درس نخوندنش تنبیه بشه میخواستم سرم را روی پاهایم بگذارم و از دل گریه کنم

ارباب از اذیت کردنم لذت میبرد
این انقدر در چهره اش نمایان بود که دلم تیر میکشید
قلبم به وسیله ی سوزن هایی سوراخ شده بود
اینکه یتیمی را اذیت دهد و لذت بکشد
من جز او و خدا کسی را نداشتم ولی باز این همه بلا سرم می اورد

_خب خب
پ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۹۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    میشه لطفا پارت ها رو بیشتر کنی🙏

    ۳ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی زهرا جون ❤️❤️دلم برای چکاوک خیلی میسوزه خیلی گناه داره 🥺از چاله در آمد افتاد تو چاه🤦 ♀️داداشش اینکار و کرده چه ربطی به چکاوک بدبخت داره🥺

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.