پارت پانزده

زمان ارسال : ۹ ساعت پیش

بدنم قفل شده بود
درست مثل بچه ی خردسالی که قرار بود از درس نخوندنش تنبیه بشه میخواستم سرم را روی پاهایم بگذارم و از دل گریه کنم

ارباب از اذیت کردنم لذت میبرد
این انقدر در چهره اش نمایان بود که دلم تیر میکشید
قلبم به وسیله ی سوزن هایی سوراخ شده بود
اینکه یتیمی را اذیت دهد و لذت بکشد
من جز او و خدا کسی را نداشتم ولی باز این همه بلا سرم می اورد

_خب خب
پ

60
6,303 تعداد بازدید
36 تعداد نظر
15 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    میشه لطفا پارت ها رو بیشتر کنی🙏

    ۶ ساعت پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی زهرا جون ❤️❤️دلم برای چکاوک خیلی میسوزه خیلی گناه داره 🥺از چاله در آمد افتاد تو چاه🤦 ♀️داداشش اینکار و کرده چه ربطی به چکاوک بدبخت داره🥺

    ۶ ساعت پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید