پارت پانزده

زمان ارسال : ۲۹۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

گوشیمو از جیبم بیرون اوردم و شماره ارسلانو گرفتم و همونطور که از پایین پنجره رو نگاه میکردم منتظر موندم جواب بده به بوق دوم نکشیده نگران جواب داد

- الو فرشته خوبی؟
جلوی پنجره اومد و با چشمای گرد شده نگاهم کرد

- آره خیالت راحَـ..
وسط حرفم پرید و گفت :
- ببین اصلا معنی کاراتو متوجه نمیشم فهمیدی؟

درحالی که از پایین پنجره چهره مضطربشو میدیدم گفتم:
- متوج

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    آفرین به ارسلان .اینجوری بهتر شد ارسلان فهمید نباید عاشق فرشته بشه چون عشقش یه طرفه اس بیشتر ضربه میخورد.خوب کاری کرد گفت عجله کردیم فرشته باید بره با یارو مافیایی... مهاجرت خبری نیست.

    ۱۰ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    یارو مافیایی😂

    ۱۰ ماه پیش
  • پرنیا

    00

    ارسلان ب معنای واقعی گرخید😂😂چ کردی با این بچه دختر ،کلا عشق و عاشقی از کلش پرید

    ۱۰ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    فیوز پروند😂

    ۱۰ ماه پیش
  • آمینا

    00

    نمیشه این رمان رو خرید،هرچند چوب خط خرید رمانم پر شده ولی سکه ای هم سخته***بازی درمیاره وسط پارت قطع میشه.

    ۱۰ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    چرا عزیزم دو حالته است هم میشه خرید هم میشه سکه ای خوند

    ۱۰ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    فرشته با ارسلان بدبخت چه کردی که اینطوری منصرف شد 🤣فرشته از هرانگشتش یه هنر میباره اسپری فلفل از دیوار صاف بالا رفتن🤣اون تیکه که گفت مگه راپونزلی که موهات بفرستی خیلی خوب بود کلی خندیدم مرسی نویسنده

    ۱۰ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    😂مرسی از نگاهت 🧡🖤

    ۱۰ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    به نظرم همراه شدن فرشته با اون آدما اتفاقای قشنگی رو براش رقم بزنه البته این احساس منه دمت گرم نویسنده جان

    ۱۰ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    😘❤️

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.