پارت چهارده

زمان ارسال : ۲۹۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه

ارسلان یکم از رفتارم جا خورد اما به روی خودش نیورد، یا شایدم اصلا متوجه نشد تو چه حالی ام و حواسش پرت یه چیز دیگه بود!
دوباره با دستمال کاغذی عرق پیشونیش رو پاک کرد و روی صندلی پشت میز کامپیوتر نشست‌.
- چرا نرفتیم اتاق خودت؟
اتاق فرهود فقط یه تخت یک نفره با کامپیوتر و میز و صندلی ساده وَ
پنجره داشت.
به پنجره کنار تخت خواب که نرده نداشت و رو به خیابون بود نگاه کردم و جوا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پرنیا

    00

    حس میکنم جذاب بشه با این جناب مافیا خوش میگذره 😋😍

    ۱۰ ماه پیش
  • آمینا

    00

    بیچاره ارسلان عاشق چه خل مشنگی شده،اون از پارت قبل که می گفت پدر بچم اگه اسمش ارسلان باشه بچه حساب نمی بره اینم از امشب پسره رو گذاشت تو اتاق از پنجره رفت سرقرار. حالا چجوری میره خونه😅😅

    ۱۰ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    احساس میکنم فرشته واون مرده بعد ها از هم خوششون بیاد ممنون نویسنده جان

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.