قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت دویست و بیست و چهارم
زمان ارسال : ۵۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
ایرج موهای کوتاهم را نوازش کرد و گذاشت راحت گریه کنم تا سبک شوم. کمی بعد برای پرت کردن حواسم پرسید:
- موهات رو چیکار کردی قشنگم؟
با بغض نالیدم:
- دست شمسه.
- شمس؟! یعنی چی؟ اون موهات رو کوتاه کرده؟
- نه، موقعی که کوتاه کردم مجبور بودم ولی بعداً گیس بافتهام رو دادم به شمس.
نفس پر از حرصی بیرون داد و سرم را به سینهاش چسباند. علی بلند شد و گفت:
- راهی غیر از این ند
فاطمه
20وای حالا من تافردا چجوری صبر. کنم