پارت دویست و ششم

زمان ارسال : ۷۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه

**فصل بیست‌ودوم**
شمس با بی‌میلی سر سفره نشسته بود که حفظ ظاهر کند. نتوانسته بود کنار تابان درست غذا بخورد؛ از شدت هیجان اشتهایش کور شده بود اما همان چند قاشقی که از دستپخت تابان خورده بود و در حین خوردنش نگاه مهربان تابان همراهی‌اش می‌کرد، طوری او را به وجد آورده بود که انگار نیازهای جسمی‌اش را حس نمی‌کرد. از لحظه‌ای که جدا شده بودند، روح و وجودش در آن خانه جا مانده بود، پیش دختری

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    یکم تندبوداما بالاخره راه افتادالبته صدبابرشوبایدبه نرگس میگفت که اون تهمتهارو به تابان ومادرش زد واین هیچی نگفت

    ۳ ماه پیش
  • ساناز

    00

    💙💙💙💙

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.