به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت هجده
زمان ارسال : ۶۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
***
«فصل دوم»
بند کفشهایم را بستم.
نگاهی به میدان خاکی روبه رویم انداختم.
نگهبان اسلحهها را به دستمان داد. من و جیسون و جورج...
روی یک خط ایستاده بودیم.
چند روزی میشد در این ساختمان دور افتاده در حال تع ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نشمین
00رمانت عالیه قلمت هم عالیه ولی دختری ب این باهوشی ک بدون معلم می تونه ب چند زبان حرف بزنه و آدمها رو ب دام بندازه چرا باید بعضی کلمه ها و چیزهای ساده رو بلد نباشه حتی اگه بهش هم یاد نداده باشن