آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت هشتاد و نهم :
پسر با رویِ زخمی و خونین از عمارت ثامر خارج شد.دو طرفش را نگاه کرد و سمت خیابان اصلی قدم برداشت.از عمارت فاصله گرفتهبود که ماشینی با پنجره تمام دودی کنارش ایستاد.گردنش را سمت ماشین چرخاند که شیشه پنجره پائین آمد.
_شمایید؟
مهراب بدون آ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
متاسفانه به خاطر کندی سرعت اینترنت، پارت به صورت کامل بارگذاری نشد. لطفا پارت را مجدد بارگذاری کنید
بارگذاری مجدد پارتبا تشکر از صبر و شکیبایی شما
مطالعهی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۳۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
خوشحالم خوشت اومده
نیلوفر سامانی | نویسنده رمان
بله محراب گنگ تشریف داشتن😂😂 ممنونم بابت تبریکت آزاده جانم❤️❤️
۱۱ ماه پیشآوا
00قربان شما😁من در این راه متعلق به همه ی شمام😂
۱۱ ماه پیشیلدا
00این طوری هم باحال میشه دوتا بردار ضد هم ولی امیر سام یه چیز دیگست براش لطفا رمان را زود جمع نکن تا دو ، سه سال وقت هست مهراب امیداورم بردیا به ذاتت اصلیت پی ببره نوید دورو
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
منم امیدوارم بردیا زود پیببره دو سه ساااال؟؟😂من الانشم ته رفتم یلدا جان😂❤️
۱۱ ماه پیشنیلدا
00یه سوال فنی ، من دقیق نفهمیدم بابک کیه و چرا به عنوان کسی که ممکنه برسام باشه در نظر گرفته می شه؟ از طرفی یه حسی بهم می گه رئیس اصلی مهراب جلال نیست و از برسام دستور می گیره.
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
اگه بهخاطر داشته باشی طبق لیست طلایی قرار بود یه دوئل بین ۴تا از مافیاییها اتفاق بیوفته.بابک کیومرث جلال و ثامر.بابک یکی از اون۴نفر بود.
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
بابک با جلال همدست شد تا کیومرث و ثامر رو از سر راهشون بردارن.و اینکه رئیس مهراب جلال نیست.یهنفر دیگه است که تو پارتها بهش اشارهشد ولی هویتش نامشخصه فعلا😬❤️
۱۱ ماه پیشنری
00یعنی ممکنه رئیس مهراب اون کسی باشه که از پشت تلفن با رز حرف میزنه؟شایدم اون برسام باشه ولی من احتمال میدم که اون رئیس مهراب باشه و بابک ، برسام باشه واای مغزم دیگه نمیشه🤯🤯😂😂😁🧡
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
به احتمال قوی تا آخر این هفته یه چیز هایی دستتون میاد😁
۱۱ ماه پیشنری
10شایدم اون پسره که از پشت تلفن با رز حرف میزد هم رئیس مهراب باشه هم برسام باشه🤔🤔😁
۱۱ ماه پیشسیتا
10خوب پس اون کی بود شب مهمانی خونه کیومرث رز تو باغ کشتش من فکر میکردم اون بابک بود خوب
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
یه آدم غریبه بود عزیز
۱۱ ماه پیشسارای
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
خوبی نیلوفری؟خب حالا فهمیدیم که نویده همون مهرابه، که حدس زده بودم که اون ناخالصی داره،خدایش نیلوفرخودت قاطی نمیکنی از این همه معما،اصلا بیایه کاری توفقط بنویس من همه کارهاتو درس هاتو انجام میدم چطوره
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
ممنونم سارا جان❤️خداروشکر بهترم🍍 سعیمیکنم قاطی نکنم😂😂
۱۱ ماه پیشثریا
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
این دیگه کیه که جای نوید رو گرفته🤔 نویدزنده است🤔 رز رو کجا بردن🤔 یه معما حل شد و 3 معمای دیگه بهمون دادی😅
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
😂😂😂 من سعی داشتم معما حل کنم نه پیچیدهتر بشه😁❤️
۱۱ ماه پیشماهیلا
۳۷ ساله 10سلام نویسنده عزیز گفتم منم بیام رخی بنمایم و حدسمو بگم برسام همون خاج هست فک کنم🤔
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
سلام😍چه خوب که رخ نمادید❤️😍خاج نمیتونه باشه عزیزم چون سنش یکم بالاتره
۱۱ ماه پیشسمرا
10گفته بودی به شخصیت برسام اشاره شده وقتی اینو گفتی فقط به پسری که رز باهاش حرف میزنه اشاره شده بود به احتمال زیاد برسام همون پسره بردیا و اون پسره هم سنن؟! 😁
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
من میدونم تا سن تکتک کارکترها رو از من نپرسی تسلیم نمیشی😂😂به این سوال جواب نمیدم😂❤️بهزودی مشخص میشه...
۱۱ ماه پیش*.....*
10با اینکه اصلا در مورد نوید واقعی بحث نشده ولی از اینکه فهمیدم شاید یک آدم خوب باشه دلم براش سوخت که از بازی حذف شده .چه می دونم شاید من زیاد دل نازکم ولی حس خوبی به اینکه نوید واقعی حضور نداره ،ندارم
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
واقعا هم چه مهربونی😢😢 من الان خودم تو کامنت قبلی که از مادرش گفتم ناراحت شدم... چه وضعشه😢 روحیه ام به سناریو های مغزم نمیخوره😂
۱۱ ماه پیش*.....*
10خیلی خوب بود ولی باز هم من گیج شدم واقعا بعضی اوقات یه قسمتی از رمان رو یادم می ره و از اینکه فهمیدم نوید اون شخصیت بده نیست و یکی بدلش هس واقعا خوشحال شدم و شرمنده بابت فوش هایی که بهش دادم 😂🤦🏻 ♀️
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
ممنونممم❤️ در واقع تمام این مدت ما اصلا سرگرد نوید خسرومنش رو نداشتیم. مهراب با گریم و تغییر قیافه خودش رو جای نوید گذاشته بود😬
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
یه قسمتی هم بود که مادر نوید میاد میگه پسر من اصلا خونه نمیاد رفتارش خیلی عوض شده و نمیتونم بشناسمش😢
۱۱ ماه پیشآوا
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
ممکنه حالا که رز رو دزدیدن پسره بیاد دلارا رو برده تا بتونه روز رو پیدا کنه؟اصلا پسره کیه؟شاید پسره برسام باشه چون اسمشو نگفتی😂 و بازم مثل همیشه پرررر انرژی ادامه بده و عالییی بود اصلا نظیررمانت نیست
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
مرسی دختر مهربووون❤️😍خوشحالم که همراه مایی❤️
۱۱ ماه پیشآوا
10این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
وای ذهنم هنگ کرد یه عالمه سوال دارم الان دقیقا ذهنم اینطوریه نوید واقعی مرده؟برسام زندس؟برسام کیه؟گذشته دلارا چیه؟رز چه ربطی به دلارا داره؟پسره چه ربطی به زر و دلارا داره؟ جا ندارم بقیه نظر در نظر بعد
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
کمکم به جواب همه ی سوالاتت میرسی آوا جان❤️از اینجا به بعد رازها دونه دونه مشخص میشه😍
۱۱ ماه پیشآمینا
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
سلام مرسی بابت پارت ها.واقعا گیج شدم.الان مهراب خودشو نوید جا زده.خوب مهراب قاتل جاویدمیشه .ولی جلال نمیدونه مهراب و نوید یکین؛جلال داشت پیش مهراب میگفت نوید رو یکجایی دیده.من دیگه رد دادم😅😅😅
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
عزیزم جلال از پشت تلفن به بابک گفت قیافه نوید برام آشناست. در واقع مهراب با تغییر قیافه خودش رو جای نوید اصلی گذاشته بوده تو تمام این مدت❤️
۱۱ ماه پیشسایه
00ی اطلاعیه زدی پاکش کردی فک کنم چون برام بالا نمیاد راجب برسام گفتی و من دقیقا تیکه اولش رو خوندم و واسم اسپویل شددددد حالا شاید توهم زدم نمیدونم. باورم نمیشه برسام اونه.
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
نه نه اشتباه متوجه شدی😂❤️ بذار الان دوباره میذارمش کامل بخون
۱۱ ماه پیشسایه
10آخیییششششششش من دقیقا تا اون تیکه ایی خوندم که نوشته بود امیر سام همون برسامه و اینجوری بودم که مگه داریمممم مگه میشههه پس تکلیف بهار چی میشه واقعا خوشحالم که اینطور نیست😂😂
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
آخه مگه میشه همچین اسپویلی رو اطلاعیه بدم؟❤️😂ولی باعث شد رخ بنمایی😂اولینبار بود اسمت رو میدیدم😍
۱۱ ماه پیشسایه
10اون لحظه واقعا مغزم هیچی نکشید رسما هنگ کردم😂😂 تنبلی نمی ذاشت ولی از این به بعد منتظر رگباری از نظراتم باش💙🦋
۱۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
خیلی هم عالی😍❤️
۱۱ ماه پیش
آزاده دریکوندی
30واو... محرابو ببین! چه گَنگ! اونجا که نوشتی جنازه رو بسته بندی کنه خیلی دارک شد.... فکر کردم می خواد تیکه تیکه اش کنه💔 صد هزارتایی شدن بازدیدت مبارکا😍